loading...
☠ ...بیراهه ☠ Roga ☠
دانیال بازدید : 239 پنجشنبه 03 اسفند 1391 نظرات (0)

یباده یه بار تلویزیون داشت یه برنامه پخش میکرد که مثلا ژاپن چه گوشیایی تولید کرده، مثلا یه مدلش رو آب شناور میموند
مجریه گفت واسه این ژاپنیا خیلی مهمه وقتی دارن تو آب غرق میشن گوشیشون رو آب معلق بمونه
که بالاخره ایران روی همه شونو کم کرد و glx رو زد

.

.

.

آخر شب با خانومم رفتیم توی راه پله آپارتمان دیدم لامپه خاموشه و روشن نمیشه
هیچی دیگه پریدم یه چهارپایه آوردم و سفتش کردم روشن شد
خانومم: فدات بشم مهندس من
من: (O_o)
کسی مدرک مهندسی نمیخواد؟

.

.

.

هي
يادش بخير دبستان((تا كلاس سوم)) ك بوديم اگه نوزده ميگرفتيم براي اين ك گريه نكنيم بمون ميگفتن نوزده برادر بيسته ولي نميدونم چرا تو دبيرستان 9/75
برادر 10 نيست
مثل اينكه تحريما روي برادريشون تاثير گذاشته

.

.

.

داستان هاي باورنكردني......
دوستم گوشيش از تو جيبش مي افته توي (گلاب به روي همگي)كاسه توالت
حالا بماند كه با چه وضعي درش اورده
رفته شسته گوشي رو!
با الكل هم ضدعفوني كرده>>>>>>>>مطمئنم باور نميكنين ولي گوشيه كار ميكنه!

.

.

.

چند روز پیشا معلم عربیمون وسط کلاس برمیگرده میگه:
یه شعر یادم اومد که متاسفانه اسم شاعرش یادم رفته
(بعد از چند لحظه مکث)متاسفانه خود شعرم یادم رفت.
من:-)
کلاس:-)
شاعر اون شعره:-(
نظام آموزش پرورش;-)
به نظر شما تحریما اثر کرده
یا مشکل از جایه دیگس؟

.

.

.

دوستم رفت توالت در اومده میگه میدونی چی شد؟.
گفتم نه .چی شد؟
میگه گوشیم افتاد تو توالت .
گفتم درش نیاوردی؟
میگه نه تازه یه افتابه اب هم ریختم روش تا بعدا عذاب وجدان نگیرم که چرا درش نیاوردم

.

.

.

کیا یادشونه وقتی کفش میپوشیدیم اول بند کفشمونو یه دور،دور مچ پامون میچرخوندیم بعد میبستیمش؟

.

.

.

عاغا چن روز پیش یکی به مامانم اس داده :
سلام نمیدونم شما کی هستی من ن مزاحمم ن قصد ازیت کردن دارم فقط خواستم با یکی درد و دل کنم ببخشید...
مامانم ×.×
من بعداز شنیدن 0-0
چکار میکنه این تحریم

.

.

.

امروز یکی از دبیرامون سیاه پوش بود، اومد کلاس. بعد بچه ها از زیر زبونش کشیدن و به این نتیجه رسیدیم یکی از فامیلای نزدیکش فوت کرده.
ما هم حساب کتاب کردیم و روز های سوم،چهارم،هفتم و... رو پیدا کردیم.
تازه ساعت و ناهار و... رو هم حساب کردیم...
بدبختانه هفتمش 5 شنبه هست...
از این بدتر، چهلم طرف، افتاده به تعطیلات عید ...
این 2تا روز از شکست عشقی برامون سخت تره...
خو با این دبیر فقط یکشنبه ها درس نداریم...

.

.

.

.

دوره ي كارداني يه دوستي داشتم كه خيلي خنگول بود! تو يه دنياي ديگه بود اصلا!!!
يه بار كه بعد از ظهر كلاس داشتيم درسشم سخت بود اين دوستم خواب بود يه جورايي سر كلاس!
استاد داشت درس ميداد يهو تون صداش رفت بالا اين از خواب پريد واسه اينكه ضايع نشه به استاد گفت: خااااله مي شه اين قسمت و دوباره توضيح بدين؟
ما همه!!!!!!!!!!!!:-))))))))
استاد بيچاره!!!!!!!!!!!!
بعدش يه دختره(دوست شماره 2) پاشد رفت بيرون. همون موقع استاد مي خواست حضور غياب كنه به اسم اين دختره كه رسيد (دوست شماره 2) هيچكي جواب نداد استاد خواست غيبت بذاره براش اين دوست عتيقه ما داد زد: غيبت نذار استاد فلاني هستش الان رفت بيرون همون دختره بود كه كت دامن پوشيده بود!!!!!!!!
كت دامن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تو دانشگاه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
استاد كه ديگه انقد خنديده بود از حال رفت .حال ماهم كه وصف ناپذيره:-))))))))))))))))))))
خدا شفاش بده واقعا

.

.

.

یادش بخیر ، سوم دبیرستان ما که سوم ریاضی بودیم ، به ما می گفتند سوّم یاغی ، تو کل تاریخ سوم ریاضی شر تر از ما نبود ، یکی از خاطرات قابل پخش ما این بود که مدرسه ی ما یه رسم خوبی داشت که پنجشنبه صبح ها از ساعت شیش و نیم مدرسه باز بود و زیارت عاشورا می خوندیم ، البته خوبیش این بود که هر دفعه بچه های یک کلاس پول جمع می کردند صبحونه می دادند ، بعد همون صبحونه رو هم بقیه اش رو می دادند به معلم ها ، بسته به کَرَم بچه ها صبحونه می دادند ، ولی کلاس ما که کلاً همه تنبل حوصله ی صبح زود بیدار شدن و رفتن مدرسه رو نداشتیم ( البته اجباری نبود رفتن به زیارت عاشورا )
مدیر شاکی شد ، گفت شماها الگوی مدرسه هستین ، چرا این قدر کارهای خلاف انجام می دین ، یه بارم کلاس شما صبحونه بده خلاصه یک ساعت نصیحت کرد و اسب شدیم و افتاد نوبت ما ،
تقریباً آخر های سال بود ، منم مسئول شدم و پول جمع کردم ، لوبیا درست کردیم واس صبحونه با نوشابه و مخلفات ، بقیه ی پولم رف تو جیب خودم ، صبحونه رو که دادیم تو نماز خونه دعوا شد ما هم قابلمه رو کنار کفش کن گذاشته بودیم واس بچه ها می کشیدیم ، آخر های کار هر چی کفش بود سمت هم دیگه پرتاب می کردیم ، دو سه تا کفش هم افتاد تو قابلمه ، یه دفه پای یکی از بچه ها خورد با قابلمه یک چهارم لوبیا ریخت رو زمین ، منم با خونسردی کامل کفش ها رو از تو قابلمه بر داشتم ، رو زمین هم جمع کردم ریختم تو قابلمه با گلپر و آبلیمو طعمش رو خوب کردم دادم به معلما ، جالب اینجاست که همون روز هر معلمی که تو کلاسمون اومد از مزه ش تعریف کرد ، البته بگما نصف بچه ها بعدش دلدرد گرفتند و بوهای عجیب غریب تو مدرسمون زیاد شد اون روز ، یکی از این سال پایین ها داستان رو لو داد نمره ی انظباط همه مون رو پنج نمره کم کردند . راستی یکی از معلما هم به گلپر حساسیت داشت ، آمبولانس اومد مدرسه بردتش ، بیچاره داشت تشنج می کرد ، بعد که اومد مدرسه تمام پوست صورتش مثل جوش قرمز بود و اونقدر خارونده بود زخمی بود تمام صورتش ........................

.

.

.

یکی از دوشواری های زندگیم میدونید چه وقتیه؟
وقتی تو دانشگاه دوستام بهم این طوری میگن...
عــــزیزممم، فلان کتابو ک ترم پیش پاس کردی
میشه این ترم بدی به مــــن؟؟؟
منم ک با همه وجود دلم میخواد داد بزنم..
نـــــــــــــــــــــــــــــه، نمیــــــــــــــــشه عوضی، دلــــم نمیخواد..
ولی در عوض مث گوش مخملیا میگم:
آره عــــــزیزم، حتمــــــا برات میارمش!!
خو یکی نیست به اینا بگه حداقل برای یادگاری هم ک شده
چندتا از کتاباتونو بخرید و مث مفلوکا از این و اون منت نکنید..
نه خدایی دروغ میگم؟؟

.

.

.

چن سال پیش تو کلاس کنکوری نشسته بودیم. یدفه دو نفر شروع کردن ب دعوا کردن و دهن همدیگرو سرویس کردن و همه جا پر از خون شد. عاقا دو نفر دعوا میکنن، این وسط ی نفر دیگه غش میکنه!
ب قول معروف: دو نفر دعوا کنند؛ دیگران غش می کنند.
کلاسه ما داشتیم!

.

.

.

ی روز ب من اس فرستادن ک "شما برنده یک دستگاه ال سی دی(یادم نیست چند اینچ بود) شده اید. نام و نام خانوادگی و نشانی و ... خودتان را بفرستین. و4 تا شارژ 5000 تومانی بابت هزینه پستی بفرستین.
ایرانسل"
منم در جوابش نوشتم" داداش این روشا قدیمی شده، ی شارژ 5 هزاری بفرس، روش جدیدشو بهت یاد میدم"

.

.

.

اعتراف میکنم برای اولین بار ک سوار ون شدم، موقع پیاده شدن دستگیره در رو فشار دادم تا باز کنم .
نمیدونستم که در اتوماتیکه و باید راننده وا کنه.

.

.

.

بچه هااااا ميخام براتون قصه بگممم...
دوم دبيرستان بودم يه اكيپ 5نفره ي شربوديم بقيه ام مثبت بودن توكلاس.زنگ جغرافي بودومام معلم نداشتيم..يك هويه معلم جديدكله ي مباركوازدرآورد بيرونوگفت:سلللام بچه ها من معلم تقويتي رياضيم اومدم باهم رياضي كاركنيم...
ما5نفر:/:/:/:/:/
بقيه ي كلاس:))))))))))
خلاصه بچه هاي گل...من كه اصلاسرزنگ جغرافي ومخصوصاوختي معلم نبوداصلا حال رياضي نداشتم شروع كردم يكي ازشعراي بنيامين كه 2سال پيشش اومده بودآروم خوندم اون 4نفرديگه ام كم نذاشتن وهمكاري كردن...يهومعلمه شاكي شدگفت بريدناظموبيااااااااريييد:@
بعدناظممون اومدمعلمه گفت اوناشعرميخونن نميذارن درس بدم ناظمه برگشته به من ميگه چه شعري ميخوندي؟گفتم محمود كريمي ميخونديم خانوم:)))
بعدنيشش بازشدگفت ااااا؟جديييي؟؟پس محرم مداح داريم ديگه لازم نيس دعوت كنيم:)))حالاجدي جدي توسالن اجتماعات تومحرم دعوتمون كرد روسن كه بخونيم بمــــــــــــاند به جاي خود...

.

.

.

دوستــم تــازه نامــــزد کــردہ
عکــس نــامزدشــو بهــم نشــون داد
خواستــم بگــم " به چــــشم بــرادری نامــزدت خشگلــــه " گفتــم " به چــشم نامــــزدی بــرادرت خشگلــه"
ھیچــی دیگــه برادرشــم اونجــا بود تا آخــر اون روز ھــی زیــر چشمــی نگــام میکــرد و رنــگ به رنــگ میشــد

.

.

.

ادم بخار بشه اما ضایع نشه
ترم اول بودم ی لباس نو پوشیدم.از 9 تا 5 کلاس بودم
موقع برگشت دوستم اومد طرفم طی یک حرکت انحتاری(انهطاری ,انحطاری,انهتاری...)یه چیزی از کلاه لباسم کند
اتیکت بود دیگه
من
بازم من
هیچی دیگه من محو بودم

.

.

.

با خونواده رفته بودیم مسافرت
خواستیم بریم موزه نادر شاه ؛داداش کوچیکم از بابام چرسید اونجا چی داره؟؟؟؟
بابامم خیلی با کلاس گفت هیچی پسرم وسابل نادرشاه اونحاست,مثه شمشیرنادرشاه,.....سپرنادرشاه......,اسب نادرشاه...........
عااااااااااااااااخه پدر من اسب نادرشاه تو موزه هست؟؟؟؟
من:(((
نادرشاه:(((
اسب نادرشاه:(((
میراث فرهنگی:(((
دبیر تاریخ دوران دبیرستان بابام:(((

.

.

.

شمام مث من تو توهم بودین بچگیاتون؟
مثلا من دوم سوم ابتدایی که بودم به همکلاسیام میگفتم اندی میخواد بیاد خواستگاریم...
خو چــــــتونه؟؟؟؟؟
بچه بودم فک میکردم ترانه که میخونه داره به من نیگا میکنه
بی جنبه ها...

.

.

.

کیــــــا یادشونه؟
آ ـ آ ـ آ ـ آ ـ آ ـ آ ـ آ ـ آ ـ آ ـ آ ـ آ ـ آ ـ
ب ـ ب ـ ب ـ ب ـ ب ـ ب ـ ب ـ ب ـ
آب ـ آب ـ آب ـ آب ـ آب ـ آب ـ آب ـ
به جان خودم ، من یادم نمیاد !!

.

.

.

بـــزرگتــرین ریســکم تو دوران بچــگیم ایــن بــود که واســه دو تا کتــاب دو تا دفــتر یـه شــکل میــگرفــتـم !!

.

.

.
ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺩﺑﯿﺮﺳﺘﺎﻥ ﺭﺳﻢ ﺑﻮﺩ ﺑﻌﺪ ﺭﻓﺘﻦ ﻣﻌﻠﻢ ﻫﻤﻪ
ﻫﻮ ﻣﯿﮑشیدن .....
ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﺎﺭﻭ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ ... ﺑﻨﺪﻩ
ﮐﻪ ﺭﺩﯾﻒ ﺟﻠﻮ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺷﺴﺘﻢ ...... ﻫﻤﺰﻣﺎﻥ
ﻣﺸﻐﻤﻮﻝ ﻧﻮﺷﺘﻦ ﻣﻄﺎﻟﺐ ﺭﻭ ﺗﺨﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺳﺮﻣﻢ
ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺑﻮﺩ .... ﻭﻟﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻫﻤﺮﺍﻫﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ .....
ﮐﻪ ﯾﻬﻮ ﺩﯾﺪﻡ ﻓﻘﻂ ﻣﻨﻢ ﮐﻪ ﻫﻮ ﻣﯿﮑشم ﺳﺮﻣو
ﺁﻭﺭﺩﻡ ﺑﺎﻻ ﺩﯾﺪﻡ ﻧﺎﻇﻢ ﺑﺎﻻ ﺳﺮﻣ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﯽ
ﺧﻨﺪﻩ ...... ﻣﻨﻢ ﺧﻨﺪﯾﺪﻡ ﻭﻟﯽ ﻧﻤﯽ ﺩﻭﻧﻢ ﭼﺮﺍ ﺟﻮﮔﯿﺮ ﺷد یهو ﺯﺩ تو ﮔﻮﺷﻢ :((

.

.

.

امروز از دانشگاه اومدم خونه و داشتم لباسامو عوض میکردم. همینطور که سرم داخل تی شرتم بود و داشتم میپوشیدمش، صدای اخبار ورزشی رو شنیدم که داشت میگفت بارسا میخواد دخیا رو بگیره و... منم تو همون حالت میخواستم برم از اتاق بیرون که ببینم چی میگه که تو محاسبات مسیریابیم دچار اشتباه شدم و با سر رفتم تو دیوار!!
الانم که در خدمتتونم، وسط پیشانیم باد کرده کلم عین پفیلا شده!

.

.

.

سوار اتوبوس بودیم یهو اتوبوس پنچر کرد.راننده به شاگردش گفت برو زاپاس رو بیار تا لاستیک رو عوض کنیم... بعداز یه ربع راننده دید شاگردش نمیاد, رفت دید قوطی پیچ و مهره رو ریخته رو زمین. بهش گفت داری چیکار میکنی.گفت دارم دنبال زاپاس میگردم.:-)))))))))

.

.

.

عاقا جونم براتون بگه یه بار تو 10سالگیم یه شعبده باز اومده بود تو شهرمون, منم رفتم ببینم چیکار میکنه.کصافط چاقو رو برداشت گفت میخوام از وسط زبونم ردش کنم.بعد از یه شیشه ی خالی یه چیزی مالید رو زبونش(به قول خودش پودر نامرئی) بعدچاقو رو از وسط زبونش رد کرد. منم کف کردم...زنگ زدم به بابام که بندرعباس کار میکرد گفتم یه شیشه پودر نامرئی برام بگیر بیار... یه هفته بعدش بابام زنگ زد هرچی از دهنش در میومد بارم کرد...گفت اینجا به هرکی میگم پودر نامرئی میخوام فکر میکنه اسگلم.:-)))))))))))))))))

.

.

.

شیر مامان تا شیش ماه (دیریریرین)
تنها غذای منه (دیریریرین)
تا من بشم دو ساله
همراه هر غذایی شیرم ادامه داره
نه شیر خشک نه شیشه ، شیر مامان همیشه
از برنامه هاي آموزشي ما دهه هفتاديا

.

.

.

یکی از فانتزیام اینا که همه فانتزیای بچه های فورجوکو تو افق محو کنم که یه ذره با واقعیت روبرو شن!

.

.

.

پسرخالم کلاس اول که بود یه چن بار معلمش از خواب بیدارش کرد، شاکی شد گذاشت رفت بیرون کلاس!.. معلمه ازش پرسید گفت کجا میری!.. گفت میرم یه آبی به صورتم بزنم، تو درستو بده ...

.

.

.

به خواهرم تو مدرسه شون گفتن زیر یه چیزیو امضا کنه گفته امضا دیگه چیه!
معلمشم گفته ینی نقاشی!
این خواهر مام برداشته یه جوجه کشیده !!!
اونم با جزییاتی در حد پیکاسو و یه ظرف آبم جلوش :-))

.

.

.

آقا اس ام اس تازه فعال شده بود رو موبایلها ( اون موقع که میرفتیم درخواست میدادیم برامون فعال میکردن 2000 هم میومد روی اولین قبضش بعنوان فعالسازی) داییم رفته بود پیش یکی از فامیلاش بعد که اومد پیش من با تعجب: آره رفتم پیش فلانی ورداشت یه چیزایی نوشت تو موبالش و شماره منو زد نوشته هه اومد تو گوشیم (O_o)
حیف ... !!! حیف اون موقع نه دیوار بتنی ای بود نه افقی

.

.

.

ای خدا مارو با کیا کردی 75 میلیون نفر !!؟؟
دیشب،‌شب تولدم بود !‌ منم خوردو خسته از باشگاه اومدم خونه دیدم ی کلی کفش دمه در هست ! بعد کلید انداختم رفتم تو دیدم همه چراغ ها خاموشه و همی جا تاریک هیچ صدای هم نمیاد ! همون دمه در دوزاریم افتاد چی ب چیه ! ب زور جلو خندمو گرفتم و بلند گفتم خداااا یعنی این شومصد جفت کفش دمه در ماله کیه !؟؟
چند لحظه سکوت شد یهو کله خونه منفجر شد از خنده خونواده !
همشون تازه فهمیده بودن چ سوتی فجیهی داده بودن ! خخخخخ
آخه شما ک بلد نیستین این کارا واسه چیه ؟!‌:دی

.

.

.

دوستم میگفت با ماشین داشتم میرفتم یه دختره دست بلند کرد
وایسادم، گفت تا فلان جا میری؟ ( با ناز)
منم که خرکیف، انگار خرو ول کرده باشی تو مزرعه تی تاب گفتم بیا بالا
یهو دیدم یکی ... دوتا ... سه تا ... چهارتا ... پنج تا زن سوار شدن
من: (O_o)
هیچی دیگه رسوندمشون
البته واسه رضای خدا هــــــآ
فکر بد نکنید

.

.

.

سلام خوبید؟خوشید؟ به من چه اصلا...
عاقا همین الان از بیرون اومدم اصلا قیافم همش اینطور بود(O_O) تا رسیدم خونه. میتونی حدس بزنی چی دیدم؟
وای خدا تو خیابون هر یکی در میون پراید میدیدم تو خیابون به خدا به جانه خودم:دی
ملت این همه پولو از کجا میارن که ما نداریم اخه:((
تازه دروغم نگفته باشم رسیدم دمه در خونمون همسایمون اومد بیرون بهش سلام کردم اونم یه نگاه اندر عاقلانه کردو گشیشو خیلی راحت از جیبش در اوردو شروع کرد به حرف زدنو رفت تو افق منم دهنم باز مونده بود( میدونم الان میگید گوشیش GLX بود افرین حدستون درست بود:) واسه همین دیگه نمیگم چی بود) دیگه هیچی درو باز کردم رفتم خونه تا الان که دارم براتون مینویسم قیافم اینطور (O_O) مونده هنوز . نمیدونم ملت این همه پولو از کجا میارن :|
ولی خودمونیم به شهرمون افتخار میکنم که همچین شهروندان پولدار و باکلاسی دارما:| :))
تا خبر جدید فعلا...:)

.

.

.

بچه های دهه شصتی! 20تومنی یادتونه؟؟ سبز بود روشم عکس تراکتور داشت؟؟
دیروز رفتم روکش صندلی ماشینو عوض کنم یه دونه بیست تومنی تانخورده پشتش پیدا کردم. انقد ذوق کردم مثل اینکه یه دوست خیلی قدیمی رو دیده باشم خیلی شوق مرگ شدم.
یارو فروشندهه مونده بود که چرا؟
دهه هفتادیا که نیتونن درک کنن این شوقو. قبول دارین؟

.

.

.

چند سال پیش پدر شوهر عمه م فوت کرده بود و ما رفته بودیم تبریز برای مراسم.تو مسجد که بودیم عمه م دم در وایستاده بود و از مهمونا تشکر میکرد و گریه میکرد.یکی از مهمونا موقع خداحافظی عمه مو بغل کرد و عمه م حواسش نبود و دماغشو با روسری اون خانومه پاک کرد.ما دیگه مرده بودیم از خنده!!!!

.

.

.

یکی از فانتزیام اینه که وقتی یک ثانیه مونده مایکروویو زمانش تموم شه، خاموشش کنم!
اصلا احساس خنثی کردن بمب تو ثانیه آخر بهم دست میده!

.

.

.

و فيلما نشون ميده دختر پسره تو كافي شاپ يا رستورانن بعد دعواشون ميشه دختره غذاشو يا بستنيشو دست نخورده ميذاره و ميره. بعد پسره كلافه است و ميگه اقا صورت حساب
حالا سوالاتِ من:
آيا واقعا دختره صبر نميكنه غذاشو بخوره بعد بذاره بره؟
آيا واقعا پسره خوشحال نميشه و شروع نميكنه به خوردنِ غذاي اون؟
آيا واقعا پسره حساب ميكنه؟
... آيا اينجور مواقع ميشه رفت سر ميزشون و غذاشونو كش رفت؟
و هزاران آيا ي ديگر

.

.

.

آقا امروز رفتیم دانشگاه...
ساعت 1 تا 3 کلاس فارسی داشتیم که استاد یادش رفت بیاد،ساعت 2.5 اومد فقط نیم ساعت درس داد:)
بعدشم از ساعت 3 تا 5 کلاس فیزیک داشتیم که پدر استادمون فوت کرده بود نیومد:(
بعدشم ساعت 5 تا 6.5 کلاس سیستم عامل داشتیم که اون استاد هم یه مشکلی واسش پیش اومد که نیومد:)))))))))))))))))
منو این همه خوشبختی محاله:))))))))))))))

.

.

.

یه مادر بزرگ دارم ، بنده خدا 25 ساله زمین گیره و بیرون نمیره ، دائیم امروز گوشت خریده بود برده بود خونه ، مادر بزرگه ازش پرسید : کیلو چند خریدی ؟؟؟ دائیم هم بنده خدا گفته : کیلو 3 هزار تومان ....... یه دفعه مادر بزرگم داد زده گفته : 3 هزار توماااااااان ؟؟؟؟؟؟ وقتی گرونه خوب نخورید مگه مجبورید ؟؟؟؟؟؟
بنده خدا دائیم میگفت : اگه بهش میگفتم 30 هزار تومان باید حجله اش رو میزاشتیم سر خیابون ....!!!!!‬

.

.

.

آخی یه خاطره خوندم افتادم یاد بچگیام. براتون میگم: بچه که بودم اولین باری که رفتم نونوایی هر کی میپرسید آخر کیه؟ میگفتم: منم. خلاصه اینکه وقتی نونمو گرفتم اومدم بقیه دعواشون شد! نونوایی ریخت به هم آخه همه پشت سر من بودن. نکنه مام گودزیلا بودیم!!

.

.

.

یکی از فانتزیام اینه که :
وسط بازی بارسا و رئال مادرید ، لباس رئال رو بپوشم و بپرم وسط زمین و هیچکس متوجه حضور من در زمین نشه !
خلاصه برم وسط زمین و توپ رو از مسی بگیرم و تک و تنها ( عجب اعتماد به نفسی ) به سمت دروازه ویکتور والدس برم و یک نگاه به تماشاگرا بندازم که همه از جاشون بلند شدن و یک نگاه به نیمکت نشینها بکنم و تک به تک بشم ولی توپ رو اشتباه بزنم اوت !!!!!!
بعد بشینم روی زمین و چند تا ضربه به زمین بزنم و دستم رو روی صورتم بگیرم ، و در این وقت رونالدو بیاد دستم رو بگیره و بگه : اشکالی نداره !
منم بهش بگم برو گمشو ، تو دیگه کی هستی !
و در این لحظه ، هفت هشت تا مامور بریزن توی زمین و منو ببرن انفرادی و بعد مامن بابام برام سند بذارن ، آزاد بشم تا دیگه از این گه خوری ها نکنم !
خوب بید ؟

.

.

.

یادم میاد بچه تر که بودم ، تازه کامپیوتر خریده بودیم منم رفتم کلاس کامپیوتر تا یه خورده یاد بگیرم ، استادمون یه زن بود ، به دلیل اینکه کرم درونم اذیت می کرد برنامه ی اذیت کردن استاده یا یکی از بچه ها رو چیدم ...
اوّل کلاسی رفتم فیش مَوس کامپیوتر کناریم ( یه دختره بود از اینایی که خرخون و ادعای اینکه از دماغ فیل افتاده بودن ، تازه ادعاش می شد خیلی بارشه ، ههه ) رو کندم زدم به کامپیوتر خودم و فیش مَوس کامپیوترم رو زد به کامپیوترش ..
بعد همه کامپیوترها رو روشن کردیم ، داشتم به دستش نگاه می کردم هر طرف که موس را می برد ، منم خلاف جهت می بردم ، الکی رو آیکن ها کلیک می کردم ، عکس دسکتاپ رو عوض می کردم ، بیچاره فک کرد کامپیوتر رو خراب کرده ، استاد رو صدا کرد
اونم تا تونست ور رفت ، اصلاً مشکوک نشد ، چون موُسش رو وصل کرده بودم به کامپیوتر خودم چراغش روشن بود ، آخر گفت باید ویندوز عوض شه ، بعد اینکه داستان رو گفتم همه داشتن در و دیوار رو گاز می زدند ، دختره از خجالت دیگه سر کلاس ما نیومد ، رفت سانس قبلی ، دمه استادمون هم گرم ، با اینکه زن بود ولی خیلی از ایدم خوشش اومد ، ولی نمی دونم چرا از جلسه ی بعد یه استاد دیگه اومد سر کلاسمون ، بله بچه ها قصه ی ما به سر رسید ، کرم درون من به خونش نرسید ......!

.

.

.

.

عاغا(آقا عاقا آغا) امروز سر کلاس دین و زندگی معلم یکی از دانش آموزارو بیرون یرد تا وضو بگیره.وضوشو که گرفت معلم پرسید چه عیبی داشت وضوش؟یکی میگفت مسح رو اشتباه کشیده یکی ذیگه میگفت اول دست چپشو آب کشید.یهو من از بین جمع بلند شدم گفتم اصل کار خلوص نیته که اون نداشت!!!عاغا جاتون خالی کلاسمون ترکید!!!

.

.

.

یکی از سوتی های جالب تو فامیل ما اینه...
ی سری برق رفته بود عمم اینا خونمون بودن.یهو عمم برگشت گفت:مگه برق نرفته ساعت چرا کار میکنه!!!!!!!!
فک و فامیل :))))))))
عمم :((((((

.

.

.

وقتی کلاس 5 دبستان بودم سر زنگ تاریخ معلم داشت درس مغول ها رو میداد.
ما هم جو گیر شده بودیم زنگ تفریح داشتیم در باره ی مغولا حرف میزدیم...
یهههههههههووووووووووووووو...دیدیم در مدرسه بازه هیچ کس هم نیست بعد فکرای شیطانی اومد تو سرمون که مدرسه رو ب÷یچونیم...
وقتی اومدیم که بریم بابای مدرسه اومد.گفت کجا!مام گفتیم ی نفر رفت بیرون
(میخواستیم ذهنش منحرف شه)گفت کی!!!!!!
ما هم جو گیرررررر.گفتیم چنگیز خان مغول...گفت الان میرم دنبالش :000
باورتون میشه رفت دنبال چنگیز مغول بگرده...
چنگیز خان :000
من و دوستام :)))))))

.

.

.

ی کرمی تو بدنم همین جور داش ول میچرخید ، همزمان داشتم جک میخوندم و لایک میکردم ، بعد از اینکه پست رو لـــــــــــــــــایک کردم
جنبش کرم ه فوران گرفت ، بم گف باس دوباره پست رو لایک کنی :O
حالا میدونستم داره بام شوخی میکنه ولی اینبار من ول کن نبودم :| دوباره پست رو لایک کردم با این پیغام روبرو شدم.
شما یکبار رای داده اید!

.

.

.

چند صد سال دیگه همین سایت:
بچه ها یادتونو یه گوشیایی بود راحت از جیب در می اومد

.

.

.

آقـــــــــــــــــــــا
دقت کردین هر وقت گوشیتون روی سایلنته گــــــــــــم میشه؟؟؟
چی؟ دقت نکردین؟؟؟
خوب ایندفعه بزارش رو سایلنت ببین چی میشه
مسئولیتش با خودته


.

.

.

روز پیش خالم رفته بود ازمایشگاه برای مکه ازمایش مدفوع داره بهش ظرف داده بودن پر کنه اینم دیروز ظرف رو پر کرده بو تو کیسه محکم بسته داشته میرفته تو ازمایشگاه دیده تو خیابون کیفش رو زدن و فقط ظرف ازمایش رو بردن :D

.

.

.

میگم اینایی که میگن بکوب اون لایکو یکمم به فکر موسهای مردم و تاچ پد لپتاپ ما(حالا فهمیدید لپتاپ دارم یا نه؟؟) باشند. باور کنید از بس کوبیدیم که دیگه داره خراب میشه. حالا آروم بزنیم نمیشه؟ حتما باید بکوبیم؟؟

.

.

.

یادش به خیر دوران دبیرستان میز دبیرمون فرسوده شده بود به همین خاطریه رومیزی بزرگ می انداختن روش , تازه میخ پرچ های نوپانش هم در اومده بود به غیر از یکی دو تاش که اون ها رو هم به یاری بچه ها در آوردیم و بعد نوپان رو به اندازه ی کافی به طرف کلاس کشیدیم(آخه اون طرف دیوار بود)جوری که ضایع نباشه بعدش هم رومیزی رو انداختیم روش.معلم خرامان چون طاووس مست وارد کلاس شد طبق معمول دفتر نمره و کیفش رو گذاشت روی میز شروع کرد به درس دادن,نیم ساعت نگذشته بود که برگشت سمت کلاس رفت گوشه ی میز بشینه که آقا چشاتون روز بد نبینه ازتوصیف حالات خودش که چطور روی زمین پخش شد بگذریم دفتر نمره وکیف به انضمام محتویات از روی سر ش به پرواز در اومدن و وسط کلاس فرود اومدن همین موقع بود که کلاس منفجر شد یکی از بچه ها می گفت آقا میزو چرا شکستید!!!؟؟؟

.

.

.

یادمه چند سال پیش با مامان رفته بودیم بازار رضا برای خرید عید. داشتیم مغازه هارو نگاه می کردیم و از اون قسمتی که راهروهای باریکی داره میگذشتیم و اصلن هم هواسمون(حواصمون،حواسمون)به رو به رو نبود یه لحظه صدای یه مغازه داریو شنیدم که گفت:قبل از برخورد با آینه از اجناس ماهم دیدن کنید!!!!!
بله با آینه ی انتهای راهرو برخورد کردیم شدید!!!قسمت جالبش اونجا بود که من سرمو آوردم بالا و وقتی با ترکیب خودم تو آینه مواجه شدم چشام اندازه لیمو ترش شد.مامانم که هنوز متوجه قضیه نشده بود گفت بروکنار خانم!!!
گفتم مامان جان خانم کجا بود!!خودمونیم رفتیم تو آینه.
نمی دونید با چه حالی راهرو،رو برگشتیم.ینی دلم می خواست تو اولین افق محو شم وقتی صدای خنده ی فروشنده هارو شنیدم.

.

.

.

رفتم پیش مامانم میگم مامانی. من میدونم دختر واقعیت نیستم
پنهان کاری بسه بهم بگو مامانم کی بوده
میگه خدا رو شکر خودت متوجه. شدی. آخه گفتنش یکم برام سخت بود
خوب پاشو برو آلبوم قدیمیا رو وردار بیار تا عکس مادرتو بهت نشون بدم
( :*)من
یونیسف:*)
بچه های سر راهی:*)
بابام از اون ور برگشته میگه بابا دخترم دل شیر داشته باش
آخرش که باید میفهمیدی

.

.

.

مامانم اگه حوصلش سر بره یه پرتقال میگیره پوست میکنه
و با چاقو هر تیکه از پوستشو به هزار تیکۀ کوچکتر تبدیل میکنه
تا اینکه ما بریم نجاتش بدیم

.

.

.

من ﮐﻠﻦ ﻫﻤﺶ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﻡ ﺑﺮﻋﮑﺲ ﺧﻮﺍﻫﺮﻡ ﺍﺻﻦ ﻧﻤﯿﺨﻨﺪﻩ ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺗﻮ ﻣﺮﺍﺳﻢ
عروسی یکی ازفامیلای نزدیک مام رفتیم عکس بگیریم ﻋﮑﺎﺳﻪ خلچل دیوونه ﻫﯽ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﻫﺮﻡ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ ﺑﻌﺪ ﺑﻪ
ﻣﻦ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻧﺰﻥ .
ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﻫﺮﻡ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺍﺯ برادرت ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮ ﺑﺒﯿﻦ ﭼﻘﺪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﯿﺰﻧﻪ ؟
ﺍﺯ ﺍﯾﻨﻮﺭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺍﺯ ﺧﻮﺍﻫﺮﺕ ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮ ﺑﺒﯿﻦ ﺍﺻﻦ ﻧﻤﯿﺨﻨﺪﻩ ؟؟!!

دوتایی طی یک عملیات انتحاری گند زدیم به همه عکسایی ‏که توش بودیم

.

.

.

باید اعتراف کنم یه سری بودن توو مدرسه (کلاس دوم) که پلک چشمشون رو بر میگردونند و من مث سگ میترسدم ازشون :|

.

.

.

این سرویس ذخیره شماره هست برا ایرانسل
تماسای ناموفقو اس ام اس میکنه خیلی ماهه :)
مخاطبم زنگ زده تو دسترس نبودم
بعدش پیام رسیده شما از این شماره در ساعت فلان 2 تماس داشتین
همین پیامو فوروارد کردم برا خودش
بیچاره هنگ کرده بود کی به خودش زنگ زده !
جوون مردم از دست رفت بس كه فكر كرد .
فكر كنم نسلشم منقرض شد . :دي
قيافه من در اون لحظه :))))))))
قيافه مخاطبم :0
باز هم قيافه مخاطبم پس از كشف ماجرا :|
ايرانسل :))))
كبوتراي رو دكل ايرانسل :#

.

.

.

.

.

عاغا من بچگيام از سگ خيلي ميترسيدم يه روز برفي که داشتم ميرفتم مدرسه وسط کوچه که رسيدم يه سگ ديدم حالا اونقدام بزرگ وحشتناک نبود منو ميگي اينقد جيغ زدم سگه بيچاره شوکه شد با زوزه از کناره من در رفت وايييييييي که چقد خنديدم

.

.

.

امروز اولین روز دانشگاه بود رفتم 4ترمه از یکی خواستگاری میکنم یا فش میده یا فرار میکنه از دستم الان پرایدمو دیده از دور نیش خند میزنه نمیدونم چکار کنم بهش بگم یا بیخیال بشم

.

.

.

كيا يادشونه يه زماني عشقمون اين بود بريم بقالي سركوجه ادامس خروس و بستني توبي و نوشمك و.... بكيريم تازه ادامس موزيم اون موقع ها خيلي باكلاس بود!!!!يادش به خير....
اكه يادته لايك كن!!!!!

.

.

.

آقا یکی از استادام سر پروژه درسش (الان فهمیدین که من دانشگا میرم یا توضیح بدم؟!) یکم اذیتم کرد. منم دپرس شدم، رفتم تو افق خودمو محو کنم...
یه مدت زمان زیادی داشتم تو افق می رفتم جلو؛ لامصب هرکاری میکردم محو نمیشدم!!
همینطوری که داشتم میرفتم یهو دیدم یه صدای مهیبی اومد... برگشتم پشتمو نیگا کردم دیدم دوتا خط موازی خوردن به هم!! اینجا بود که فهمیدم رسیدم به بینهابت !!
الانم اینجا نمیدونم باید جیکار کنم؟! فک کنم آدرس اشتباه اومدم :(
کسی آدرس افق میدونه بهم بگه؟ آخه اینجا خودم تنهای تنهام :'(
تازه هر کاریم میکنم محو نمیشم! اگه میشه دستورالعمل محو شدنم بهم بدید... آخه من تازه واردم :(
:>

.

.

.

.

یادتونه سریال هانیکو میداد؟ فقیر بودن به بچه هاش برنج و تربچه میداد؟ با یه لذتی میخوردن لامصبا.
من مامانمو مجبور میکردم واسم کته درس کنه میریختم تو ماست خوری با چنگال میخوردم. بدون خورش.
یعنی رسما تعطیل بودم .

.

.

.

دختره دیوونه اومده توی تلویزیون میگه
سلام روزیتا .... هستم 10 سالمه
12 ساله که بسکتبال کار میکنم
واقعا ما رو چی فرض کردن اینا؟؟؟؟

.

.

.

یادمه اونوقتا که بچه بودم هرکی تو فامیل دانشگاه قبول نمیشد میگفتن شهرستان قبول شد نزاشتیم بره!
فک و فامیلای شمام اینطوری بودن آیا؟
خوب شد الان هرکی نخواد بره دانشگاه هم به زور خفتش میکنن میبرن .ملت داشتن آخرتشونو به باد میدادن .
والا به قرآن .

.

.

.

دستم تو دماغم بود یکی بهم گفت
پسر توی اون یکیه
بهش گفتم اگه روزیه تو باشه توی همینه

.

.

.

تو خیابون داشتم میرفتم با موتور و بوق میزدم یکی بهم گفت با بوقش خریدی گفتم نه
یه بوق داشتم موتورو بستم روش

.

.

.

رفته بودیم مهمونی
متاسفانه دستشویی نداشتند
آقا مارو بردن یه جا گفتن اینجا دستشوییه
یه کلمن بود که کلیدشو میزدی آب میرخت توش و میچرخید
جالب بود فقط نمیدونم
اگه کلمن بود چرا پس آبش یخ نبود؟؟؟؟
(دستشویی فرنگی رو میگما)

.

.

.

رفتم پیش دکتر متخصص .....
سلام آقای دکتر به فریادم برس...
دکتر: سلام عزیزم مشکلت چیه؟؟؟
من:آقای دکتر20 تومن پول ویزیت شده شما باید بگی مشکلم چیه!!! البته اگه تخفیف میدی 5تومن, بگم کجام درد میکنه وگرنه خودت بگرد پیداش کن !!!
خندید گفت باشه اصلا 10تومن بهت میدم بگو...
گفتم گلوم درد می کنه...
گلوم رو نگاه کرد گفت: اوووه تابلوس قلیون میکشی ,اینقدر قلیون نکش می میری بدبخت...
گفتم:اگه نکشم هم می میرم خب,بدبخت هم قیافته...
گفت:اگه بکشی بادردمی میری....
گفت­م:اگه نکشم ازدردمی میرم ... .گفت:هوای دودی جلوی درد رو نمی گیره...
گفتم هوای صاف هم جلوی مرگ رونمی گیره....
هیچی دیگ یه ربع بحث کردیم آخر سر پول ویزیتم رو در آوردم که هیچ, قرار گذاشتیم ساعت 6 با هم به حساب دکتر قلیون بکشیم!!!
بعله یه همچین موجود خطرناکیم من!!!

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
امیدوارم لحظات خوشی را در سایت ما به سر ببرید . در صورت نیاز میتوانید از چت روم ما نیز که در قسمت پایین-راست سایت قرار دارد استفاده کنید . نظرات زیباتون رو از ما دریغ نکنید آدرس ما : http://roga.tk
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    نظر شما در مورد این وبسایت چیست؟
    تبلیغات


    آمار سایت
  • کل مطالب : 222
  • کل نظرات : 31
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 4
  • آی پی امروز : 43
  • آی پی دیروز : 60
  • بازدید امروز : 368
  • باردید دیروز : 297
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,169
  • بازدید ماه : 2,656
  • بازدید سال : 9,297
  • بازدید کلی : 205,414
  • کدهای اختصاصی

    Brahe

    تبلیغات
    فیلم های منتخب
    با کلیک بر روی فیلم های زیر از مشاهده آنها لذت ببرید

    لطفا نظرات و انتقادات و پیشنهادات خود را برای ما ارسال بفرمائید
    ارسال مطلب در سایت

    http://png.findicons.com/files/icons/1636/file_icons_vs_3/128/ttf.png

    اگر میخواهید در سایت ما سهیم باشید و نوشته های شما در سایت نمایش داده شود میتوانید به سایت مطلب ارسال کنید.

    ابتدا لازم است که در سایت عضو شوید که این کار از طریغ عضویت سریع انجام میشود .

    بعد از عضویت و وارد شدن به بخش کاربری منوی کاربری برای شما به نمایش در خواهد آمد

    در این منو موارد مورد نیاز شما وجود دارد از جمله ارسال مطلب که با وارد شدن به لینک ارسال مطلب به راحتی میتوانید مطلالبتان را نوشته و برای نمایش در سایت ارسال کنید(قبل از فشردن کلید ارسال یک کپی از متنتان بگیرید که در صورت عدم موفقیت در ارسال متن مطلب شما از بین نرود)