توی پارک قدم می زدم یه بچه 3 یا 4 ساله دستاشو پشتش گره زده بود تند را میرفت مامانشم پشت سرش هی می گفت
امیر محمد صبر کن وایسا کارت دارم....
یه دفه وایساد داد زد : اه... مامان ولم کن دیگه منم مشکلات خاص خودمو دارم!!
.
.
.
یادمه بچه بودم تو مراسم خاک سپاری یکی از اقوام دورمون همه داشتن گریه میکردن
منم داشتم همون دورو بر آتیش میسوزوندم یه پسربچه بود من با سنگ زدمش
اونم رفت داداش بزرگشو آورد و یه چک خوابوند زیر گوشم
من از شدت درد گریم گرفت شدید
رفتم ب بابام بگم وقتی منو دید بغلم کرد و شروع کرد ب اشک ریختن و همش میگفت
بابا اشکال نداره خدابیامرزتش گریه نکن من تو اوج گریه یهو اینجوری شدم=-|
.
.
.
شاید خیلی ها مثل من بودن : بچه که بودم 10 ساله
دلم میخواست تو فروشگاه بزرگا گم بشم بعد برم دفتر گم شده ها از اونجا تو بلندگو اسممو بگن برام افتخار بود !
جالب اینکه 2 یا 3 بار با هم دستی مامان و بابام اینکارو کردم
یعنی الکی خودمو به گم شدن زدم ، خیلی هم بازیگریم خوب بود آخه مثل بارون اشک میریختم
مسوول های فروشگاه زود برام کیک و آبمیوه میاوردن تو بلندگو اسممو صدا میزدن
مامانم هم بعد از 10 دقیقه میومد دنبالم !
منم حسابی کیف میکردم انگار دنیا رو بهم بخشیده بودن
.
.
.
قدیما یادش بخیر تو کل مهمونی دنبال یه بازی بودیم که انجام بدیم.
تا بازی پیدا میکردیم و میاومدیم انجام بدیم میرفتیم خونه.
.
.
.
من توی مدرسه جزو اون هایی بودم که وقتی برق میومد نعره میزدم صلوات میفرستادم.
محض اینکه ده ثانیه ام که شده وقت کلاسو بگیرم !!
.
.
.
امشب بعد از 1سال به این معما پی بردم که اقاجونم مسواکشو کجا قایم میکنه که من نمیبینم،
بارها دیدمکه داره مسواک میزنه اما به محض اینکه بعدش میرم
مسواک بزنم مسواکش غیبش میزنه!!!
خب زیاد پیچیده نیست،از مسواک من استفاده میکرده
.
.
.
یــــکی از اخـلاقای بـاحالــم ایـنه کــه هــر وقــت مـــیبینم یــه دختر داره مــوهاشو دُرس مـــیکنـه مــیگـم:
مـــو هـاتو دُرس کـــردی...اون قــیافـتو مــیخـوای چــیکـار کــنی؟؟؟
.
.
.
معلم دینی ما میگه مرکب های گرون قیمت سوار نشید و به بقیه فخر نفروشید
بعد خودش با پرایدش هی از جلو ما رد میشه به ما فخر میفروشه
خب اینقدر شعار ندید دیگه!!!!!
تازه هر روز قیمت قیمتش هم به رخمون میکشه
.
.
.
یه بار یکی از فامیلامون اومده بود خونمون که تخصصش تو تعمیر کولر و رادیات ماشین بود.
توی صحبت ، بابام همینجوری شوخی شوخی بهش گفت : آقا فلانی ، این بخاری ماشین ما باد داغ میزنه چیکارش کنیم ؟
این فامیلمونم سریع گفت خو فردا بیار در مغازه برات درستش کنم ...!
یه چند ثانیه گذشت که خودش سوتیشو فهمید ،
اما دیگه دیر شده بود! چون ما همه درحال گاز زدن زمین بودیم
.
.
.
یه بارم GLX َم رو بردم نمایندگی گفتم آقا این چرا از جیب درنمیاد؟!
یارو گوشی رو گرفت تست کرد گفت مشکل از جیب شلوارتونه
هیچی دیگه ، رفتم یه شلوار جدید خریدم درست شد .
حالا شما هی راه به راه عیب بذارید روش! گوشی به این خوبی ))
.
.
.
مامانم به داداشم گفت برو خیارو گوجه و بادمجون بگیر . داداشم رفت و اومد جای بادمجون پنیر گرفت . مامانم گفت : چرا پنیر گرفتی ؟ داداشم : قلم سوم یادم رفت ، گفتم چون کنار خیار و گوجه همیشه پنیر میخوریم شاید پنیر باشه ! حالا مامانم بدتر از داداشم : کاش حدأقل یاد سالاد میافتادی کاهو میگرفتی
.
.
.
به یارو می گن نظر شما راجع به ماه رمضون چیه؟
می گه والا خیلی خوبه فقط یه ذره زولبیا بامیه اش رو زیاد کنن بهتر می شه !!
.
.
.
از نظر هندوانه تمام انسان ها چاقوکش هستن.
.
.
.
خدایا: دمت گرم که بعد از گرونی دلار و تحریم، هنوز با ۵٠ تومان صدقه ٧۰ نوع بلا رو دفع میکنی.
خوشحالم که تحریم بر تواثرنذاشته!
.
.
.
بچه ها توی کلاس داشتند سر و صدا می کردند که ناظم میاد تو با عصبانیت می گه : اینجا طویله است؟
یکی از بچه ها می گه : نه خانم اشتباهی اومدید!
.
.
.
دقت کردین ما ایرانیها وقتی بچه هستیم میگن بچه است، نمیفهمه
وقتی نوجوان هستیم میگن نوجوانه، نمیفهمه
وقتی جوان هستیم میگن جوون و خامه، نمیفهمه
وقتی بزرگ میشیم میگن داره پیر میشه، نمیفهمه
وقتی هم پیر هستیم میگن پیره، حالیش نیست، نمیفهمه
فقط وقتی میمیریم میان سر قبرمون و میگن عجب انسان فهمیده ای بود.
.
.
.
این روزا آدم جرات نداره با یکی درد و دل کنه!!!!
یارو تا بهت ثابت نکنه از تو بدبخت تره ول نمی کنه.
.
.
.
طرف اسم آیدیشو زده جوجو میگم چند سالته؟
میگه ۳۰. حالا خدایی خودتون بگید این جوجو هست یا شترمرغ مسن!؟
.
.
.
پلیسه به یارو میگه : گواهینامه داری؟
میگه : بذار داشبورد رو ببینم شانس بیاری که داشته باشم، کارت راه بیفته !
.
.
.
من و داداشم برنامه ریختیم از این به بعد سر سفره ی شام و ناهار از پدر و مادرای مردم تعریف کنیم قبل اینکه مامان بابامون از بچههای مردم تعریف کنن!