روزی یک کشتی در دریا اسیر طوفان شد . از تمامی مسافران کشتی فقط دو نفر زنده ماندند و خود را به سختی به جزیره ای در آن نزدیکی ها رساندند .یکی از آنها فردی با ایمان و دیگری فردی بی ایمان بود .
یک روز بعد از دعا های زیاد -توسط فرد با ایمان- از کنار دریا به طرف کلبه آمدند ، ناگان دیدند که کلبه شان آتش گرفته . مرد بی ایمان گفت :لعنت به این شانس که این همه نتیجه دعاهای توست !
مرد با ایمان گفت حتما این هم حکمتی دارد و نباید نگران باشیم . خداوند مارا میبیند .
فردای آن روز یک کشتی به طرف جزیره آمد و آنها را نجات داد .
ناخدای کشتی گفت : دیروز ما دود را دیدیم و فکر کردیم شاید به کمک نیاز داشته باشید و به طرف جزیره آمدیم .
نکته : گاه گذشت زمان ثابت خواهد کرد که آنچه امروز فاجعه و مصیبت میدانیم لطف و عنایت خداوند بوده است
خدا گر ز حکمت ببندد در
ز رحمت گشاید در دیگری