loading...
☠ ...بیراهه ☠ Roga ☠
دانیال بازدید : 239 پنجشنبه 19 بهمن 1391 نظرات (10)
 
به این وبلاگ خوش آمدید .
* این وب هر روز آپدیت میشود . پس هر روز به ما سر بزنید .
* اگر مایل بودید در خبرنامه سایت ما ثبت نام کنید تا از جدید ترین اخبار سایت و پست های جدید مطلع شوید .
* با عضویت در این سایت شما نیز میتوانید پست های دلخواه خود را درج کنید .
* به ارائه نظرات خود ما را در بهتر شدن این وب یاری کنید .
 نظر یادتون نره
 
اخبار سایت :
@ به زودی انجمن سایت راه اندازی میشود .
@قالب جدید سایت در حال طراحی میباشد و به زودی نصب خواهد شد .
 
کد QR ما
http://qr-code.ir/api/api-qrcode.php?d=http://Roga.tk
دانیال بازدید : 171 دوشنبه 19 فروردین 1392 نظرات (0)

http://t3.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcStDv52FQp48DF9fKF8P4cUQAX74OzFSkCZQ531g9BsrLFe813b


دختر:برو يه نوشيدني واسم بگير
پسر:کولا يا پپسي؟
دختر:کولا
پسر:دايت يا عادي؟
دختر:دايت
پسر:قوطي يا شيشة؟
دختر:قوطي
پسر:کوچک يا بزرگ؟
دختر:اصلا نميخام واسم اب بيار
پسر:معدني يا لوله کشي؟
دختر: اب معدني
پسر:سرد يا گرم؟
دختر:ميزنمتا
پسر:با چوب يا دمپاي؟
دختر:حيوون
پسر:خر يا سک؟
دختر:گمشو از جلو چشام
پسر: پياده يا با دو؟
دختر:با هر جي برو فقط نبينمت
پسر:باهام مياي يا تنها برم؟
دختر:ميام ميکشمت اااااا
پسر: با چاقو يا ساطور؟
دختر:ساطور
پسر:قربانيم ميکني يا تيکه تيکه؟
دختر:خدا لعنتت کنه قلبم وايساد
پسر: ببرمت دکتر يا دکترو بيارم اينجا؟!نیشخند

 

 

و این داستان ادامه دارد ...

دانیال بازدید : 152 جمعه 09 فروردین 1392 نظرات (0)

 

 

داستان کوتاه,داستان کوتاه ناخدا یا مهندس

 

يکي از روزها ناخداي يک کشتي و سرمهندس آن در اين باره بحث مي  کردند که در کار اداره و هدايت کشتي کدام  يک نقش مهم  تري دارند.
بحث به  شدت بالا گرفت و ناخدا پيشنهاد کرد که يک روز جايشان را با هم عوض کنند. قرار گذاشتند که سرمهندس سکان کشتي را به  دست بگيرد و ناخدا به اتاق مهندس کشتي برود.
هنوز چند ساعتي از جابه  جايي نگذشته بود که ناخدا عرق  ريزان با سر و وضعي کثيف و روغن  مالي بالا آمد و گفت: «مهندس سري به موتورخانه بزن. هرقدر تلاش مي  کنم، کشتي حرکت نمي کند.»
سرمهندس فرياد کشيد: «البته که حرکت نمي کند، کشتي به گل نشسته است.»

دانیال بازدید : 149 یکشنبه 27 اسفند 1391 نظرات (0)

 

پیرمردی تنها در شهری زندگی میکرد . او می خواست مزرعه سیب زمینی ش را شخم بزند  ، اما این کار خیلی سخت بود و تنها پسرش که میتوانست به او کمک کند در زندان بود . پیرمرد برای پسرش نامه ای نوشت و وضعیت خود را برای او توضیح داد : پسر عزیزم من حال خوشی ندارم  ، امسال نخواهم توانست سیب زمینی بکارم . من نمیخواهم این مزرعه را از دست بدهم . چون مادرت همیشه زمان کشت محصول را دوست داشت ، من برای کار در مزرعه خیلی پیر شده ام . اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل میشد . دوستدار تو پدرت

پیرمرد در جواب این تلگراف را دریافت کرد : پدر ! بخاطر خدا مزرعه را شخم نزن ، من آنجا اسلحه پنهان کرده ام .

چهار صبح فردای آن روز ماموران FBI و افسران پلیس به مزرعه آمدند و مزرعه را زیر و رو کردند ولی اسلحه ای پیدا نکردند .

پیر مرد بهت زده نامه ای دیگر به پسرش نوشت و گفت : چه اتفاقی افتاد؟ حال چه کنم؟

پسر در پاسخ نوشت : پدر برو سیب زمینی هایت را بکار ، این تنها کاری بود که من میتوانستم از اینجا انجام بدهم .

نتیجه گیری : اگر از اعماق قلبتان تصمیم بگیرید میتوانید هر کاری را بدون هیچ محدودیتی انجام دهید .

دانیال بازدید : 128 یکشنبه 20 اسفند 1391 نظرات (0)

شکایت, متهم, شعر طنز

 

شاکی پرونده سلام ، درسته من متهمم
حتی برای متهم شدن پیش تو هم کمم
چه ذوقی کردم ، شنیدم گفتی شکایت می کنی
اما دلم گرفت که گفتی ، منو اذیت می کنی
من تو رو اذیت می کنم ؟، منی که می میرم برات
منی که تندی می شکنم زیر تولد نگات
تو حکم من نوشته بود ، طبق مواد یک و بیست
تو روزگار من و تو این کارا عاقلانه نیست
معلومه عاقلانه نیست ، عاشق که عاقل نمی شه
ولی با این جواب من که حکمی باطل نمی شه
شاکی محترم ، گلم ، بگو که زندونیم کنن
بگو پیش پای چشات ، یک شبه قربونیم کنن
بگو به افتخار تو ، بیان منو دار بزنن
علت دیوونگیمو ، تو کوچه ها جار بزنن
بگو که از رو قصمون کلی لالایی بسازن
عکسای زیبا رو ولی اینجا و اونجا ، نندازن
آخه حسودی می کنن، بفهمن این راز و همه
فردا تقلب کنن از جنون این متهمه
دوس ندارم زیبای من از هر کسی شاکی باشه
متهم اون نباید تو کره ی خاکی باشه
شاکی من ، قانون می گه : به هر کی رو کنه جنون
چون قانونو نمی شناسه ، دیگه نه تنبیه و نه اون
متهمت ، اما می خواس ، شامل این بندا نشه
به خاطر همین داره ، بارای عقلو می کشه
نشسته تنها ، این گوشه ، بدون حامی و وکیل
کلی خوشش اومده از عشق تو وجرم و دلیل
خوب می دونه اگه وکیل ببنده این پرونده رو
می چینه از لبای تو گلای سرخ خنده رو
درسته که عاشقتم ، اما مگه من دیوونم
خنده رو از تو بگیرم ، که بی چشات نمی تونم
خلاصه که شاکی ماه ، صاحب پرونده ی من
خاطره ی گذشته هام ، مالک اینده ی من
متهمت قصدی نداشت ، عاشقیشو به دل نگیر
فقط اونو قبول بکن ، به چشم مجرمی اسیر
اینجا وکیلی نمی یاد که بگه من جنون دارم
چون اگه آزادم کنن ، باز سرتو درد می یارم
شاکی نازنین من ، مزاحمت شدم ، ببخش
مثل تمام لحظه ها ، بتاب و آروم بدرخش
متهمت قول می ده که دیگه به تو نامه نده
درسته دیوونس ولی موندن رو قول بده
فک نکنی نامه ی من شده مثل دفاعیه
شاکی گل ، نشون ندی این مدرک و به قاضیه
نشون بدی اونم می گه به خاطر درد جنون
متهمت گناه داره ، بگذر از اتهام اون
ولی تو این کار و نکن ، می خوام اسیری بکشم
تابلوی چشمای تو رو ناز و کویری بکشم
فدای چشمات که تو نور ، هزار و صد رنگ می شه
زرد پاییزی می پوشی ، چشات چه خوش رنگ می شه
راحت شدی از دست من با شعر و عشق و التماس
نمی گم اما ، نمی یام ، بیرون از این رخت و لباس
به شاکی مثل گلم ، از منی که متهمم
زیبا جون اشکال نداره ، امضا کنم که مریمم ؟
مریم دیوونه ی تو ، یازده آبان و یه روز
جرم من افتخارمه ، به قاضیم می گم هنوز
یادت باشه لحظه ی صدور حکم ، تو محکمه
دلت نسوزه ، نگذری از تقصیر متهمه
شاکی هیچ کس نشو ، فقط اینو ازت می خوام
فدای شکی گل و جرم جنون و اتهام

.

.

.

دانیال بازدید : 154 سه شنبه 01 اسفند 1391 نظرات (0)

کشاورز و الاغ

 

کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه بدون آب
افتاد. کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد.

پس برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم
گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث
عذابش نشود.

مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاک های روی بدنش
را می تکاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد، سعی می
کرد روی خاک ها بایستد.

روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ
هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینکه به لبه چاه رسید و در حیرت
کشاورز و روستائیان از چاه بیرون آمد …

نتیجه اخلاقی : مشکلات، مانند تلی از خاک بر سر ما می ریزند و ما همواره
دو انتخاب داریم: اول اینکه اجازه بدهیم مشکلات ما را زنده به گور کنند و
دوم اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود...
دانیال بازدید : 160 جمعه 20 بهمن 1391 نظرات (0)

داستان طنز “مسافر اتوبوس”
یکی از دوستام تعریف می کرد : “با اتوبوس از یه شهر دیگه داشتم میومدم یه بچه ء ۵-۶ ساله رو صندلی جلویی بغل مامانش یه شکلات کاکایویی رو هی میگرف طرف من هی میکشید طرف خودش. منم کرمم گرفت ایندفعه که بچه شکلاتو آورد یه گاز بزرگ زدم!بچه یکم عصبانی شد ولی مامان باباش بهش یه شکلات دیگه دادن.خیلی احساس شعف میکردم که همچین شیطنتی کردم.

یکم که گذشت دیدم تو شکمم داره یه اتفاقایی میوفته.رفتم به راننده گفتم آقا نگه دار من برم دستشویی.

خلاصه حل شد.یه ربع نگذشه بود باز همون اتفاق افتاد.دوباره رفتم…سومین بار دیگه مسافرا چپ چپ نیگا میکردن.

اینبار خیلی خودمو نگه داشم دیدم نه انگار نمیشه رفتم راننده گفت برو بشین ببینیم توام مارو مسخره کردی…

رفتم نشستم سر جام از مامان بچه پرسیدم ببخشید این شکلاته چی بود؟

گفت این بچه دچار یبوسته، ما روی شکلاتا مسهل میمالیم میدیم بچه میخوره!!!خلاصه خیلی تو مخمصه گیر کرده بودم.خیلی به ذهنم فشار آوردم بالاخره به خانومه گفتم ببخشید بازم ازین شکلاتا دارین؟گف بله و یکی داد..رفتم پیش راننده گفتم باید اینو بخورین. الا و بلا که امکان نداره دستمو رد کنین.خلاصه یه گاز خوردو من خوشحال اومدم سر جام . ده دقیقه طول نکشید راننده ماشینو نگه داشت!!!منم پیاده شدم و خوشحال از نبوغی که به خرج دادم! یه ربع بعد باز ماشینو نگه داشت…! بعد منو صدا کرد جلو گفت این چی بود دادی به خورد من؟ گفتم آقا دستم به دامنت منم همین مشکلو داشتم! کار همین شکلاته بود!شما درکم نمیکردین! خلاصه راننده هر یه ربع نگه میداشت منو صدا میکرد میگفت هی جوون! بیا بریم!

نتیجه اخلاقی : وقتی دیگران درکتون نمی کنند ، یه کاری کنید درکتون کنند.!!!

درباره ما
Profile Pic
امیدوارم لحظات خوشی را در سایت ما به سر ببرید . در صورت نیاز میتوانید از چت روم ما نیز که در قسمت پایین-راست سایت قرار دارد استفاده کنید . نظرات زیباتون رو از ما دریغ نکنید آدرس ما : http://roga.tk
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    نظر شما در مورد این وبسایت چیست؟
    تبلیغات


    آمار سایت
  • کل مطالب : 222
  • کل نظرات : 31
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 4
  • آی پی امروز : 24
  • آی پی دیروز : 60
  • بازدید امروز : 202
  • باردید دیروز : 297
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,003
  • بازدید ماه : 2,490
  • بازدید سال : 9,131
  • بازدید کلی : 205,248
  • کدهای اختصاصی

    Brahe

    تبلیغات
    فیلم های منتخب
    با کلیک بر روی فیلم های زیر از مشاهده آنها لذت ببرید

    لطفا نظرات و انتقادات و پیشنهادات خود را برای ما ارسال بفرمائید
    ارسال مطلب در سایت

    http://png.findicons.com/files/icons/1636/file_icons_vs_3/128/ttf.png

    اگر میخواهید در سایت ما سهیم باشید و نوشته های شما در سایت نمایش داده شود میتوانید به سایت مطلب ارسال کنید.

    ابتدا لازم است که در سایت عضو شوید که این کار از طریغ عضویت سریع انجام میشود .

    بعد از عضویت و وارد شدن به بخش کاربری منوی کاربری برای شما به نمایش در خواهد آمد

    در این منو موارد مورد نیاز شما وجود دارد از جمله ارسال مطلب که با وارد شدن به لینک ارسال مطلب به راحتی میتوانید مطلالبتان را نوشته و برای نمایش در سایت ارسال کنید(قبل از فشردن کلید ارسال یک کپی از متنتان بگیرید که در صورت عدم موفقیت در ارسال متن مطلب شما از بین نرود)