loading...
☠ ...بیراهه ☠ Roga ☠
دانیال بازدید : 190 جمعه 06 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

داستان ثروتمند بی پول

 

هوا بدجورى توفانى بود و آن پسر و دختر کوچولو حسابى از سرما مچاله شده بودند. هردو لباس‌هاى کهنه و گشادى به تن داشتند و پشت در خانه مى‌لرزيدند.
پسرک پرسيد: «ببخشين خانم! کاغذ باطله دارين» کاغذ باطله نداشتم و وضع مالى خودمان هم چنگى به دل نمى زد و نمى توانستم به آن ها کمکي کنم. مى‌خواستم يک جورى از سر خودم بازشان کنم که چشمم به پاهاى کوچک آن ها افتاد که توى دمپايى‌هاى کهنه کوچکشان قرمز شده بود.
گفتم: «بيايين تو يه فنجون شيرکاکائوى گرم براتون درست کنم.» آن ها را داخل آشپزخانه بردم و کنار بخارى نشاندم تا پاهاي شان را گرم کنند. بعد يک فنجان شيرکاکائو و کمى نان برشته و مربا به آن ها دادم و مشغول کار خودم شدم. زير چشمى ديدم که دختر کوچولو فنجان خالى را در دستش گرفت و خيره به آن نگاه کرد. بعد پرسيد: «ببخشين خانم! شما پولدارين؟ »نگاهى به روکش نخ نماى مبل هايمان انداختم و گفتم: «من اوه نه!» دختر کوچولو فنجان را با احتياط روى نعلبکى گذاشت و گفت: «آخه رنگ فنجون و نعلبکى‌اش به هم مى خوره.»
آن ها درحالى که بسته‌هاى کاغذى را جلوى صورتشان گرفته بودند تا باران به صورتشان شلاق نزند، رفتند.
فنجان هاى سفالى آبى رنگ را برداشتم و براى اولين بار در عمرم به رنگ آن‌ها دقت کردم. بعد سيب زمينى ها را داخل آبگوشت ريختم و هم زدم. سيب زمينى، آبگوشت، سقفى بالاى سرم، همسرم، يک شغل خوب و دائمى، همه اين ها به هم مى آمدند.
صندلى ها را از جلوى بخارى برداشتم و سرجايشان گذاشتم و اتاق نشيمن کوچک خانه مان را مرتب کردم. لکه هاى کوچک دمپايى را از کنار بخارى، پاک نکردم. مى خواهم هميشه آن ها را همان جا نگه دارم که هيچ وقت يادم نرود چه آدم ثروتمندى هستم.
دلم مي خواهد براي فردايي بهتر تلاش کنم.

دانیال بازدید : 149 پنجشنبه 05 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

bia2mob.net

 

دانشجویی که پس از اینکه در درس منطق نمره نیاورد به استادش گفت: قربان، شما واقعاً چیزی در مورد موضوع این درس میدانید؟
استاد جواب داد:بله حتماً. در غیر این صورت نمیتوانستم یک استاد باشم.
دانشجو ادامه داد: بسیار خوب، من مایلم از شما یک سوال بپرسم، اگر جواب صحیح دادید من نمره ام را قبول میکنم در غیر اینصورت از شما میخواهم به من نمره کامل این درس را بدهید.
استاد قبول کرد و دانشجو پرسید: آن چیست که قانونی است ولی منطقی نیست،منطقی است ولی قانونی نیست و نه قانونی است و نه منطقی؟!!
استاد پس از تاملی طولانی نتوانست جواب بدهد و مجبور شد نمره کامل درس را به آن دانشجو بدهد.
بعد از مدتی استاد با بهترین شاگردش تماس گرفت و همان سوال را پرسید . وشاگرد بلافاصله جواب داد:
قربان شما63سال دارید و با یک خانم35ساله ازدواج کرده اید که البته قانونی است ولی منطقی نیست.
همسر شما یک معشوق 25ساله دارد که منطقی است ولی قانونی نیست.
و این حقیقت که شما به معشوق همسرتان نمره کامل دادید در صورتی که باید آن درس را رد می شد، نه قانونی است و نه منطقی.

دانیال بازدید : 128 پنجشنبه 05 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

سر میز شام یادت که میفتم بغض میکنم

اشک در چشمانم حلقه میزند و همه با تعجب نگاهم میکنند

لبخندی میزنم و میگویم:

چقدر داغ بود !

.

.

.

به داداشم گفتم لپتاپمو بده

دو متر کلن از هم فاصله داشتیم

دیدیم نه میتونه پرت کنه نه میتونه سُر بده

آخرش گذاشتش روی یه پتو گفت بکِش از اون ور یه همچین ادمهای

لارجـــی هستیــــم مــــا :) )))

.

.

.

یکی ﺍﺯ ﺗﻔﺮﯾﺤﺎﺕ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﮐﻮﺩﮐﯿﻢ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ

ﭼﻨﺪﺗﺎ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺁﺏ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻡ. ﺑﻌﺪ ﺩﺭﺍﺯ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪﻡ ﻭ ﺷﮑﻤﻤﻮ ﺗﮑﻮﻥ ﻣﯿﺪﺍﺩﻡ

ﺍﺯ ﺗﻮ ﺷﮑﻤﻢ ﺻﺪﺍﯼ ﺁﺏ ﻣﯿﻮﻣﺪ!

ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺳﻮﺍﺣﻞ ﺻﺨﺮﻩ ﺍﯼ ﺑﻬﻢ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﺪﺍﺩ !

^_^

.

.

.

گدا داشتیم تو محلمون ، هرچى خیابون شلوغ تر میشد این فلج تر میشد

یه بار راهپیمایى شد این رفت تو کما !

.

.

.

دانیال بازدید : 229 پنجشنبه 05 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

 

داستان زندگی عجیب آبدارچی,داستان آبدارچی,داستان کوتاه آبدارچی

 

 مرد بیکاری برای سِمَتِ آبدارچی در مایکروسافت تقاضا داد. رئیس هیئت مدیره با او مصاحبه کرد و تمیز کردن زمینش رو - به عنوان نمونه کار- دید و گفت: «شما استخدام شدین، آدرس ایمیلتون رو بدین تا فرم‌های مربوطه رو واسه‌تون بفرستم تا پر کنین و همینطور تاریخی که باید کار رو شروع کنین...
مرد جواب داد: «اما من کامپیوتر ندارم، ایمیل هم ندارم!»
رئیس هیئت مدیره گفت: «متأسفم. اگه ایمیل ندارین، یعنی شما وجود خارجی ندارین. و کسی که وجود خارجی نداره، شغل هم نمیتونه داشته باشه.» 
مرد در کمال نومیدی اونجا رو ترک کرد. نمیدونست با تنها ۱۰ دلاری که در جیبش داشت چه کار کنه. تصمیم گرفت به سوپرمارکتی بره و یک صندوق ۱۰ کیلویی گوجه فرنگی بخره. یعد خونه به خونه گشت و گوجه فرنگی‌ها رو فروخت. در کمتر از دو ساعت، توانست سرمایه‌اش رو دو برابر کنه. این عمل رو سه بار تکرار کرد و با ۶۰ دلار به خونه برگشت. مرد فهمید میتونه به این طریق زندگیش رو بگذرونه و شروع کرد به این که هر روز زودتر بره و دیرتر برگرده خونه. در نتیجه پولش هر روز دو یا سه برابر میشد. به زودی یه گاری خرید، بعد یه کامیون و به زودی ناوگان خودش رو در خط ترانزیت (پخش محصولات) داشت...
پنج سال بعد، مرد دیگه یکی از بزرگترین خرده فروشان امریکا شد. شروع کرد تا برای آینده خانواده‌اش برنامه‌ریزی کنه و تصمیم گرفت بیمه عمر بگیره. به یه نمایندگی بیمه زنگ زد و سرویسی رو انتخاب کرد. وقتی صحبتشون به نتیجه رسید، نماینده بیمه از آدرس ایمیل مرد پرسید. مرد جواب داد: «من ایمیل ندارم.»
نماینده بیمه با کنجکاوی پرسید: «شما ایمیل ندارین، ولی با این حال تونستین یک امپراطوری در شغل خودتون به وجود بیارین.. میتونین فکر کنین به کجاها میرسیدین اگه یه ایمیل هم داشتین؟» مرد برای مدتی فکر کرد و گفت:
آره! احتمالاً میشدم یه آبدارچی در شرکت مایکروسافت...

دانیال بازدید : 1588 چهارشنبه 04 اردیبهشت 1392 نظرات (0)


عنوان: خط سوم


نویسنده: ناصرالدین صاحب الزمانی

مترجم: -

تعداد صفحات: 899

زبان: فارسی

نوع فایل: PDF

حجم: 13.53 مگابایت

 


توضیحات:
"خط سوم" بازکاوی شجاعانه عرفان کهن ایرانی و بازنمونی خردمندانه از باورهای عرفانی ایرانی - اسلامی با تکیه بر روابط شمس - مولوی است.
این اثر ماندگار تکرار امانتدارانه ی مکررات دیگران نیست، بلکه نقدی نوین از ساحت مقدس مآبی است که تا کنون در بستر تنها مقدس و انتزاعی خود ، بدون ترسیم بردارهای معطوف به جامعه، تنها واگویه می شد. دکتر صاحب الزمانی، که نفس سنگین شمس را در خلوت تألیف این اثر حس می کرد، به تنها خواست شمس پاسخ گفته و آن رساندن کلام شمس بود به آنان که او می خواست، اگرچه از پس هزار سال.
این کتاب در بین آثاری که رابطه شمس و مولانا را بررسی کرده اند جزء بهترین هاست که در حجم حدود 900 صفحه به شرح و توضیح شخصیت شمس و تأثیر شمس و مولانا بر یکدیگر با زبانی ساده و جذاب می پردازد. حدود 200 صفحه از کتاب نیز به جملات کوتاه و آتشین شمس اختصاص یافته که گذشته از زیبایی لفظی شعر گونه آن، گاه چنان ضربه ای به روح انسان می زند که نظیرش در کمتر کتابی تجربه می شود. مثال: « کافران را دوست می دارم، از این وجه که دعوی دوستی نمی کنند .می گویند ما کافریم، دشمنیم» که در انتقاد از ریا و دورویی چیزی از غزل حافظ کم ندارد.
دانیال بازدید : 189 سه شنبه 03 اردیبهشت 1392 نظرات (1)

 داستان عشقی,داستانهای عاشقانه

روزی مردی از یک دختر پرسید:
آیا با من ازدواج می‌کنی؟
دختر جواب داد: نه
و از آن پس مرد شاد زیست، به ماهیگیری و شکار رفت، کلی گلف بازی کرد،تمام مسابقات فوتبال را دید و با هرکه دلش خواست رقصید.

دانیال بازدید : 180 دوشنبه 02 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

اس ام اس جدید ایرانسل:

مشترک گرامی

بخدا اگر بفهمم رفتی رایتل خریدی باهات کات میکنم

۱ بار با همراه اول بهم خیانت کردی

بسه دیگه

تحملشو ندارم!

.

.

.

حیف نون با گوش پانسمان شده داشته میرفت

گل مراد ازش میپرسه خدا بد نده چی شده؟

میگه گوشم درد میکرد رفتم کشیدمش !

گل مراد می گه همین کارها رو میکنین که براتون حرف در میارن!

لااقل پرش میکردی!

.

.

.

خواب + زندگی اجتماعی = نمرات بد.

نمرات خوب + خواب = زندگی اجتماعی

نمرات خوب + زندگی اجتماعی = خواب

.

.

.

یارو میزنه به بی خیالی

وایمیسه پلیس بیاد کروکی بکشه !

.

.

.

تو این زمونه دو نفر همیشه تنهان :

دختری که آرایش بلد نیست و پسری که دروغ گفتن بلد نیست !

.

.

.

تنهایی یعنی

یه پر از تو بالشتت دربیاری

ولی هیشکی نباشه بکنی تو دماغش!

.

.

.

آهی عجیب می کشم امشب بیاد تو / خود را صلیب میکشم امشب بیاد تو

نعناع و پرتغال که هیچ است رفیق / دارم دوسیب میکشم مشب بیاد تو !

.

.

.

آیا می دانستید که اون زنی که برای اولین بار عبارت

“مردا همه مثل همه ن”

رو به کار برد، یه زن چینی بود که شوهرشو تو بازار گم کرده بود؟

.

.

.

آیا میدانستید

 اگر تانک رو تو دنده روشن کنین ، شلیک میکنه ؟!

.

.

.

دامن چیست !؟

پوشش پایین تنه
زیرنداز همراه
حوله
خشک کردن ظروف غذا
گرفتن آب بینی
بادبزن
مخفی کردن کادو
هدایت کردن مرغ ها به طرف لانه
و سایر موارد که به عقله ما قد نداد دیگه !

.

.

.

اگر درد داری تحمل کن

روی هم که تلنبار شد

دیگر نمیفهمی کدام درد از کجاست

کم کم خودش بی حس میشود !

 

.

.

.

میدونین چرا همیشه جلوی آرایشگاه زنونه پرده میکشن؟

واسه اینکه هیشکی نفهمه اون خانوم خوشگله ای که میاد بیرون

همون هیولاییه که ۲ ساعت پیش رفته بود تو …

.

.

.

از غضنفر می پرسن: میدونی چرا آدم خواب می بینه؟

غضنفر میگه: خوب معلومه برای اینکه موقع خوابیدن حوصله اش سر نره!

.

.

.

مریض :

خانم دکتر دارم از درد میمیرم منو بکش راحت بشم

دکتر :

من خودم کارم رو خوب بلدم نیاز به تذکر شما نیست

.

.

.

پیامک خنده دار ۹۲

تمام انسانها بدون استثنا

دروغگو هستن …

به کسی اعتماد کن که نتونه خوب دروغ بگه !

.

.

.

 

دانیال بازدید : 139 یکشنبه 01 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

پارک فیل ها در تانزانیا

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

 

یک ماجراجوی 19 ساله روس بر فراز یکی از بلندترین برج های دبی ایستاده است

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

 


یک غار یخی در اسلونی

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net

 

برای دیدن ادامه تصاویر به ادامه مطلب بروید :

دانیال بازدید : 167 شنبه 31 فروردین 1392 نظرات (0)

 
بازار اصفهان، یکی از قدیمی ترین و بزرگترین بازار در شرق میانه است. جایی که می شود زرگران، مسگران و صنعتگران را در محل کار تماشا کرد و در تمام روز از طریق مغازه ها که به فروش ظروف مسی و برنزی دست ساز، انواع و اقسام زیورآلات و جواهرآلات، فرش، ظروف عتیقه، ادویه جات، ترشی جات، میوه خشک، ریسمان، پارچه و بسیاری کالاهای دیگر هستند را در یک مجموعه تاریخی شاهد بود ...

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

 


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

 

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net

 

ادامه تصاویر در ادامه مطلب

 

دانیال بازدید : 153 جمعه 30 فروردین 1392 نظرات (0)

 طنز دخترانه, معرفی یک دخترخوب

 روز و شب با خودت نرو هی ور
با تو هستم ، بله ، شما ... دختر

قلب تو گرچه واقعا پاک است!
خواهرم خوشگلی خطرناک است

با چنان تیپ و این چنین ترکیب
صورتی مثل کاغذ تذهیب ،

وقتی از خانه می زنی بیرون
مرد صدساله می شود دل خون!

متلک بشنوی تو از حالا
از جوان های بی سر و بی پا

آن یکی با دروغ و صد نیرنگ
می دهد وعده های خوب و قشنگ

دیگری گویدت که جانی تو
گز شیرین اصفهانی تو !

پیرمردی یواشکی از پشت
گوید این دخترک مراهم کشت !

نم نمک می رومی از راه به در
با همین گفته ها می شوی خر !

سادگی ها تو یک کمی کم کن
تو خیابون حواستو جمع کن !

گیرهای سه پیچ را ول کن
خوشگلم ، فکر این ارازل کن

این جوان ها تمام ناجورند
آی ماهی ، بپا همه تورند

پلویی می شوی به یک دوری
سی دی ات پخش می شود فوری

می شوی نقل محفل مردم
سبب عیش کامل مردم

آبرویت به باد خواهد رفت
یه یه خورده ، زیاد خواهد رفت

کار من نیست تا کنم خواهر ،
امر معروف ، نهی از منکر

قصد من نیست تا کنم کیفی
منتها چون که دیدمت حیفی !

گفتم این را بپرسم ای زیبا
که اگر فکر شوهری حالا؟!

گر چه ناراحتی تو از دستم
من خودم کیس قابلی هستم!

دانیال بازدید : 127 پنجشنبه 29 فروردین 1392 نظرات (0)

  داستان های خواندنی , قصه کودکان

 

پادشاهي قصري زرنگار بنا کرد و سپس حکيمان و نديمان را فرا خواند و گفت: آيا در اين بنا عيبي مي  بينيد؟

همگان زبان به تحسين گشودند و از بي عيب بودن آن کاخ گفتند، تا اين که زاهدي برخاست و گفت: قصر نيکويي است اما حيف که رخنه اي در آن ديده مي شود که اگر اين رخنه نبود اين کاخ با قصر فردوس برابر بود.

شاه گفت: کدام رخنه، من رخنه اي نمي بينم. گفت: آن رخنه را فقط عزرائيل مي بيند و اين رخنه براي عبور او و گرفتن جان شما ساخته شده است.



گرچه اين قصر است خرم چون بهشت      مرگ بر چشم تو خواهد کرد زشت

تعداد صفحات : 21

درباره ما
Profile Pic
امیدوارم لحظات خوشی را در سایت ما به سر ببرید . در صورت نیاز میتوانید از چت روم ما نیز که در قسمت پایین-راست سایت قرار دارد استفاده کنید . نظرات زیباتون رو از ما دریغ نکنید آدرس ما : http://roga.tk
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    نظر شما در مورد این وبسایت چیست؟
    تبلیغات


    آمار سایت
  • کل مطالب : 222
  • کل نظرات : 31
  • افراد آنلاین : 7
  • تعداد اعضا : 4
  • آی پی امروز : 83
  • آی پی دیروز : 49
  • بازدید امروز : 94
  • باردید دیروز : 149
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 94
  • بازدید ماه : 725
  • بازدید سال : 7,366
  • بازدید کلی : 203,483
  • کدهای اختصاصی

    Brahe

    تبلیغات
    فیلم های منتخب
    با کلیک بر روی فیلم های زیر از مشاهده آنها لذت ببرید

    لطفا نظرات و انتقادات و پیشنهادات خود را برای ما ارسال بفرمائید
    ارسال مطلب در سایت

    http://png.findicons.com/files/icons/1636/file_icons_vs_3/128/ttf.png

    اگر میخواهید در سایت ما سهیم باشید و نوشته های شما در سایت نمایش داده شود میتوانید به سایت مطلب ارسال کنید.

    ابتدا لازم است که در سایت عضو شوید که این کار از طریغ عضویت سریع انجام میشود .

    بعد از عضویت و وارد شدن به بخش کاربری منوی کاربری برای شما به نمایش در خواهد آمد

    در این منو موارد مورد نیاز شما وجود دارد از جمله ارسال مطلب که با وارد شدن به لینک ارسال مطلب به راحتی میتوانید مطلالبتان را نوشته و برای نمایش در سایت ارسال کنید(قبل از فشردن کلید ارسال یک کپی از متنتان بگیرید که در صورت عدم موفقیت در ارسال متن مطلب شما از بین نرود)